گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد پنجم
[سوره الحجر [ 15 ]: آیات 51 تا 77



اشاره
[ وَ نَبِّئهُم عَن ضَیفِ إِبراهِیمَ [ 51 ] إِذ دَخَلُوا عَلَیهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنّا مِنکُم وَجِلُونَ [ 52 ] قالُوا لا تَوجَل إِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ [ 53
327 قالَ وَ مَن - فَّلا تَکُن مِنَ القانِطِینَ [ 55 ] -قرآن- 1
ِ
قالَ أَ بَشَّرتُمُونِی عَلی أَن مَسَّنِیَ الکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ [ 54 ] قالُوا بَشَّرناكَ بِالحَق
یَقنَطُ مِن رَحمَۀِ رَبِّهِ إِلَّا الضّالُّونَ [ 56 ] قالَ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُونَ [ 57 ] قالُوا إِنّا أُرسِلنا إِلی قَومٍ مُجرِمِینَ [ 58 ] إِلاّ آلَ لُوطٍ إِنّا
286 فَلَمّا جاءَ آلَ لُوطٍ المُرسَلُونَ [ 61 ] قالَ إِنَّکُم قَومٌ - لَمُنَجُّوهُم أَجمَعِینَ [ 59 ] إِلَّا امرَأَتَهُ قَدَّرنا إِنَّها لَمِنَ الغابِرِینَ [ 60 ] -قرآن- 1
وَّ إِنّا لَصادِقُونَ [ 64 ] فَأَسرِ بِأَهلِکَ بِقِطعٍ مِنَ اللَّیلِ وَ اتَّبِع
ِ
مُنکَرُونَ [ 62 ] قالُوا بَل جِئناكَ بِما کانُوا فِیهِ یَمتَرُونَ [ 63 ] وَ أَتَیناكَ بِالحَق
324 وَ قَ َ ض ینا إِلَیهِ ذلِکَ الأَمرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقطُوعٌ - أَدبارَهُم وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَ دٌ وَ امضُ وا حَیثُ تُؤمَرُونَ [ 65 ] -قرآن- 1
مُصبِحِینَ [ 66 ] وَ جاءَ أَهلُ المَدِینَۀِ یَستَبشِرُونَ [ 67 ] قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیفِی فَلا تَفضَحُونِ [ 68 ] وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخزُونِ [ 69 ] قالُوا أَ وَ
[ 273 قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِن کُنتُم فاعِلِینَ [ 71 ] لَعَمرُكَ إِنَّهُم لَفِی سَ کرَتِهِم یَعمَهُونَ [ 72 - لَم نَنهَکَ عَنِ العالَمِینَ [ 70 ] -قرآن- 1
[ فَأَخَذَتهُمُ الصَّیحَۀُ مُشرِقِینَ [ 73 ] فَجَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیهِم حِجارَةً مِن سِجِّیلٍ [ 74 ] إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلمُتَوَسِّمِینَ [ 75
مهمان است در « ضیف » [ 84 [ صفحه 133 - 282 وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ [ 76 ] إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِلمُؤمِنِینَ [ 77 ] -قرآن- 1 - -قرآن- 1
بیتابانه ترسان- و جل یوجل وجلا- اي- خاف مع الإضطراب یعنی با دلهره « وجلون » مفرد و تثنیه و جمع بهمین صیغه است
« القانطین » 191- اي- فبايّ أعجوبۀ تبشّرونی- یعنی آیا بچه امر شگفتآوري مرا مژده میدهید! -قرآن- 168 « فَبِمَ تُبَشِّرُونَ » ترسید
یعنی آنها « لمنجّوهم » یعنی کارتان چیست و چه میخواهید بکنید! الخطب- الأمر الخطیر « فَما خَطبُکُم » الیائسین- اشخاص نومید
تقدیر کردهایم و قضاي ما بر آن « قَدَّرنا » 55 [ صفحه 134 ] را خلاص کنیم و از آنچه در آن گرفتارند نجات دهیم - -قرآن- 39
الباقین غبر یغبر غبورا- اي- بقی و مضی- و آن از افعالی است که دو معنی متضادّ « الغابِرِینَ » 72- جاري شده است. -قرآن- 62
یعنی شبانه حرکت « فَأَسرِ » یعنی بعذابی که در آن شک داشتید « بِما کانُوا فِیهِ یَمتَرُونَ » یعنی شما را نمیشناسم « مُنکَرُونَ » دارند
یعنی بر اثر « وَ اتَّبِع أَدبارَهُم » یعنی بپارهاي بپاسی از شب « بِقِطعٍ » ده و حرکت کن- سري یسري- نهارا- أسري یسري إسراء لیلا
یعنی ریشه و « دابِرَ » اي و أمرنا و أوحینا « وَ قَ َ ض ینا » و بر دنبال آنها باش و أدبار جمع دبر یا دبر است که پشت سر آدمی باشد
-15- قطع دابر یعنی دنباله آنها قطع شدن و چیزي دیگر باقی نماندن و کنایه از استیصال و ریشه کن ساختن است. -قرآن- 1
544- 514 -قرآن- 536 - 399 -قرآن- 502 - 340 -قرآن- 374 - 244 -قرآن- 330 - 193 -قرآن- 235 - 131 -قرآن- 161 - قرآن- 118
یا از مادّه خزي و ذلّت و رسوائی است یعنی مرا رسوا مکنید یا از مادّه خزایۀ « وَ لا تُخزُونِ » یعنی موقع طلوع صبح « مصبحین »
سوگندي است از خداي تعالی بجان پیغمبر صلّی « لَعَمرُكَ » 52- که شرم و خجلت باشد یعنی مرا خجل مسازید. -قرآن- 35
اللّه علیه و آله یعنی بجان تو قسم و اصل آن بضمّ عین یعنی لعمرك بوده است و از کثرت استعمال لعمرك بفتحه شده است.
صداي موحش هولناکی که از آسمان آمد و دیار آنها را بهوا برداشت و همگان را هلاك ساخت « الصَّیحَ ۀُ » 13- -قرآن- 1
یعنی متفکّرین « لِلمُتَوَسِّمِینَ » 125- 13 -قرآن- 114 - گل محجّر همان سنگ گل است که معرّب شده است. -قرآن- 1 « سِجِّیلٍ »
یعنی بطریق ثابتی که مردم بروند و آثار آنرا « لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ » متفرسین که حقیقت هر چیز را بسمت و علامت آن میشناسند
- 21 -قرآن- 104 - یتحیّرون. -قرآن- 1 « یَعمَهُونَ » ببینند- یعنی راهی که اینک قوم تو یا محمّد بشام میروند و آثار آنرا میبینند
280 [ صفحه 135 ] [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله بیان عملی عذاب ألیم براي بزهکاران و معصیت کاران و - -127 قرآن- 267
رحمت واسعه از غفور رحیم براي فرمانبران و مطیعان قصّه قوم لوط است- اینکه خبر دهی که عذاب من الیم و من غفور رحیم
هستم اینک ...] 51 - آنها را خبر ده [ یا محمّد امّت خود را] از مهمانان ابراهیم علیه السّلام [که جبرئیل علیه السّلام و چند تن
از فرشتگان بودند و بصورت بشر و مهمان بیخبر بر او وارد شدند]. 52 - یادآور زمانی را که بر او وارد گشته و سلام دادند
ابراهیم بآنان گفت ما از شما ترسان و در تشویش هستیم. 53 - فرشتگان گفتند ترسان و مشوّش مباش ما ترا بفرزندي مژده
میدهیم [که چون بیاید] پسر است و [چون بالغ شود] داناست. 54 - ابراهیم گفت آیا مرا بمولودي مژده میدهید با اینکه مرا
پیري فرارسیده [و کبر سنّ موجب یأس از فرزند است] پس بچه چیز مژده میدهید [آیا بأمر خدا که بآن اعتماد کنم یا از جانب
خودتان!] 55 - فرشتگان گفتند ما ترا از روي حقیقت و بامر حق مژده میدهیم بنابرین از جمله ناامیدان مباش. 56 - ابراهیم
گفت جز مردمان گمراه از طریق حق و صواب [و جاهلان بقدرت خدا بر خلق] کیست که از رحمت پروردگار خود [و حسن
انعام او] نومید شود! 57 - [بعد ابراهیم بفرشتگان گفت] اي فرستادگان خدا شما بچه امر بزرگی مأمور هستید و براي چه
آمدهاید و کار شما چیست! 58 - گفتند ما مأمور و فرستاده شدهایم براي تنبیه مردمیکه گناهکارند [گمراه و مشرکند و در
مراکز عمومی بکار زشت میپردازند و بجاي زنان با مردان دفع شهوت میکنند و آنها قوم لوط هستند که باید آنها را هلاك
59 - مگر خاندان لوط [و پیروان او] را [که گناهکار نیستند] تا تمامی آنها را [از عذابی که بآنقوم خواهد [ کنیم]. [ صفحه 136
رسید] نجات میدهیم. 60 - سواي زن لوط [که کافره است] و تقدیر و قضاي الهی بر آن است که در زمره باقی ماندگان باشد
[و با قوم خود دچار هلاك گردد] [و اینکه که ملائکه فعل تقدیر را که فعل خداست بخود نسبت داده و [قدّرنا] گفتند براي
قرب اختصاصی است که آنها در دربار عظمت حق دارند و مجري امر حق هستند]. 61 - پس چون فرستادگان حق [یعنی
فرشتگان مهمانان ابراهیم علیه السّلام از نزد او بیرون آمدند بشهر سدوم] نزد خاندان لوط آمدند. 62 - لوط [که آنها را جوانان
زیبا و نیکو صورت دید از قوم خود بر آنها بیم نمود و] گفت شما مردمی ناشناس هستید [شما را نمیشناسم]. 63 - فرشتگان
گفتند اي لوط. بلکه ما براي امري آمدهایم که قوم تو در آن بشک بودند [ما براي زحمت تو نیامدهایم بلکه نزد تو آمدهایم تا
اسباب مسرّت تو و تشفّی خاطر تو از جانب دشمنانت باشیم و آن عذابیست که تو بآنها وعده کردهاي و آنها در وقوع آن
شک دارند و از روي جهل و عناد ترا تکذیب میکنند]. 64 - و ما حقیقتی براي تو آوردهایم که شک و مریه در آن راه ندارد
[و آن عذاب خدائیست] و در آنچه بتو خبر میدهیم و ادّعا میکنیم از راست گویانیم [و امر خدا را براي تو آوردهایم و شکّ
نیست که امر او حقّ است] 65 - بنابراین [در آخر شب که بیشتر آن گذشته و] پاسی از شب باقی مانده باشد] أهل و کسان
خود را از شهر بیرون ببر و خود نیز بدنبال و اثر آنها برو [و ناظر احوال آنها باش که کسی تخلّف نکند و دل خود را باحدي از
کافران متخلّف مشغول مدار بلکه ذاکر حق و شاکر باش که تو و خاندان و تابعینت را از عذاب نجات بخشید] و هیچیک از
شما بپشت سر خود توجه و التفاتی [ صفحه 137 ] نکند [که در بند آنچه در شهر از او مانده است باشد، یا عذاب را ببیند و
تحمّل نکند و بفزع و اضطراب درآید و دلهاشان براي کافران بسوزد و رقّت دست دهد] و لکن شتاب کنید و از آنجا دور
شوید و بجائیکه خدا امر فرموده است بروید. 66 - و ما بلوط اینکه امر یعنی نزول عذاب را وحی نمودیم که اینکه قوم در
صبحگاهان دنبالهشان مقطوع و تا آخرین نفر بهلاکت خواهند رسید و جملگی ریشهکن خواهند شد. 67 - و اهل شهر [سدوم]
[چون از ورود مهمانان لوط با خبر شدند و آنها را جوانانی أمرد و زیبا دیدند بطمع اینکه با آنها بفسق و فجور نایل و رو برو
شوند] بیکدیگر مژده داده و ابراز خوشی و بشارت میکردند. 68 - لوط [چون از قصد آنها آگاه شد] بآنها گفت اینان مهمانان
منند [و بقصد سوء نسبت بآنها] مرا رسوا و خجل و ننگین مسازید. 69 - و از خدا [باجتناب از معصیت] بپرهیزید و مرا پیش
مهمانان خوار و ذلیل منمائید. 70 - قوم لوط باو گفتند آیا ما ترا نهی نکردیم از اینکه کسی را پناه ندهی یا مهمانی از غرباء
نیاوري [زیرا ما را قدرت و تمکّن آن نیست که خود را از عمل فحشاء با آنها نگهداریم] [ یا آنکه ما ترا نهی نکردیم که در
باره کسیکه ما قصد عمل فاحشه با او داریم سخنی با ما نگوئی و ما را بحال خود گذاري]. 71 - لوط [اشاره بدختران خود
کرده و بآنقوم عنود] گفت اینها دختران منند اگر قصد فعل یا قضاء و طري دارید آنها را تزویج کنید و با آنها در آویزید [آنها
براي شما پاك و پاکیزهترند]. 72 - بجان تو سوگند [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] که اینکه مردم در غفلت و ضلالت
خودشان [و غلبه هوي که عقول آنها را زایل کرده است و بین خطا و صواب [ صفحه 138 ] تمیز و تشخیص نمیدهند] حیران و
سرگردانند [بنابراین چگونه نصیحت و خیرخواهی ترا و انبیاء را میپذیرند و گوش بمواعظ تو میدهند! اینها نمیدانند که عذاب
منتظر آنهاست]. 73 - پس آنها را [یعنی قوم خطا کار لوط را] در موقع برآمدن آفتاب و شروق شمس صداي هولناکی [که
صیحه جبرئیل علیه السّلام بود] در گرفت. 74 - و شهر سدوم و قراء آنرا زیر و زبر کردیم و بر آنها سجّیل [یعنی گل سنگ
شده] باراندیم. 75 - حقّا که در اینکه [عذاب ما و رفتاري که با آن قوم عنود نمودیم] علامات و دلایلی براي اشخاص متفکّر و
با تفرّس [که با فکر و فراست نظر بامور دارند] موجود است [و در آن بدقّت نظر میکنند و از آن عبرت میگیرند و حقیقت هر
چیز را بعلامتش میشناسند. 76 - و آن شهر و قریههاي [معدوم شده قوم لوط] بر پا و بر سر راه [عبور مردمی است که در بین
مدینه و شام مسافرت میکنند و آثار آنرا میبینند و بآن باید عبرت بگیرند]. 77 - و در اینکه آثار علامت و نشانهاي براي
مؤمنان بخدا و رسول است [و تخصیص مؤمنان براي اینکه آنها سبب و مسبّب عذاب را میشناسند و غیر آنها حمل بر اوضاع
طبیعی و اتفاق میکنند].
[ [سوره الحجر [ 15 ]: آیات 78 تا 86
اشاره
وَ إِن کانَ أَصحابُ الَأیکَۀِ لَظالِمِینَ [ 78 ] فَانتَقَمنا مِنهُم وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ [ 79 ] وَ لَقَد کَذَّبَ أَصحابُ الحِجرِ المُرسَلِینَ [ 80 ] وَ
279 فَأَخَذَتهُمُ الصَّیحَۀُ مُصبِحِینَ - آتَیناهُم آیاتِنا فَکانُوا عَنها مُعرِضِینَ [ 81 ] وَ کانُوا یَنحِتُونَ مِنَ الجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ [ 82 ] -قرآن- 1
وَّ إِنَّ السّاعَۀَ لَآتِیَۀٌ فَاصفَحِ الصَّفحَ
ِ
83 ] فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُونَ [ 84 ] وَ ما خَلَقنَا السَّماواتِ وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما إِلاّ بِالحَق ]
درختهاي در هم پیچیده و بیشه را گویند « الَأیکَۀِ » [ 276 [ صفحه 139 - الجَمِیلَ [ 85 ] إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الخَلّاقُ العَلِیمُ [ 86 ] -قرآن- 1
و جمع آن الیک مثل شجر و شجره گویند، بیشه و جنگلی بوده نزدیک شهر مدین و اصحاب ایکه قوم شعیب پیغمبر بودهاند
« الحِجرِ » یعنی در سر راه واضح است و مردم آنرا میبینند در پیش روي خودشان « لَبِإِمامٍ مُبِینٍ » یعنی شهر سدوم و ایکه « إِنَّهُما »
وادي است بین مدینه و شام از حجر بمعنی منع گرفته شده است و عقل را هم که حجر گفتهاند براي اینستکه آدمی را از قبایح
در گذر از آنها و از گناهانشان بگذر و صفح بمعنی اعراض و عفو « فَاصفَحِ » یعنی داخل صبحشدگان « مُصبِحِینَ » منع میکند
535- 499 -قرآن- 524 - 327 -قرآن- 486 - 240 -قرآن- 318 - 192 -قرآن- 218 - 12 -قرآن- 181 - کردن است. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-78 و البته اصحاب أیکه [یعنی قوم شعیب که در بیشه مدین ساکن بودند] مردمانی ستمکار بخود و بدیگران بودند [قطع
طریق و کمفروشی میکردند و خداوند، شعیب را براي هدایت آنها مبعوث فرمود و آنها او را تکذیب کردند و اهل مدین
بصیحه آسمانی و اهل أیکه بظلّه یعنی آتش سوختند و هلاك گردیدند]. 79 - و ما [یعنی خداي عالم] از آنها انتقام گرفتیم
[یعنی از قوم لوط و شعیب] و هر دوي آنها [یعنی سدوم و أیکه یا أیکه و مدین] در راه پیشرو دیده میشوند و در طریق هویدا
و واضح میباشند [و مردم که میگذرند میبینند] [ صفحه 140 ] [ یا واقعه آنها مکتوب در ایّام معیّن یعنی نوشته در لوح محفوظ
80 - و بحق سوگند که اصحاب حجر [یعنی 158- است چنانکه فرموده است وَ کُلَّ شَیءٍ أَحصَیناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ]. -قرآن- 107
قوم ثمود] قول صالح پیغمبر علیه السّلام را تکذیب کردند [و کسیکه یک پیمبر را تکذیب کند چنانست که تمام پیمبران را
تکذیب کرده است زیرا همه آنها در اصول متّفقند] پس اصحاب حجر تمام مرسلان را تکذیب کردهاند. 81 - و ما آیات و
معجزات خود را [بوسیله پیمبرمان] براي آنها آوردیم [مانند ناقه و غیره] ولی آنها از تفکّر در آنها و استدلال بآنها اعراض
کردند. 82 - و آنها از کوهها براي خود خانهها تراشیدند که در آنها سکنی کنند و از خراب و سقوط و عذاب الهی ایمن
باشند. 83 - ولی صیحه آسمانی در صبحگاهان آنها را فراگرفت و تمام بهلاکت رسیدند. 84 - و آنچه بدست آورده و ساخته
و پرداخته بودند [از خانهاي محکم و اموال بسیار و عدّه بیشمار] بکار آنها نخورد و آنها را بینیاز نساخت [و بالتمام معدوم
شدند]. 85 - و ما آسمانها و زمین و ما بین آندو را بحق و عدل و حکمت آفریدیم [نه بباطل و عبث، تا بندگانم در آنها نظر
کنند و عبرت گیرند و مرا پرستش نمایند و سپس ما آنها را بآنچه کردهاند جزا دهیم [لِیَجزِيَ اللّه الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ
یَجزِيَ الَّذِینَ أَحسَ نُوا بِالحُسنَی] و بدانید که ساعت یعنی مرگ یا روز قیامت [که هر آن توقع و انتظار وقوع آن هست] لا محاله
آمدنی است [و اگر بنظر آنها دیر آید میآید] بنابراین [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] از درخواست عقوبت مشرکان
-86 [ 314 [ صفحه 141 - 228 -قرآن- 236 - اکنون درگذر و آنها را مشمول عفو و گذشت نیکوي خود قرار ده. -قرآن- 217
زیرا پروردگار تو [که ترا بغایت کمال رسانیده است] آنخدائی است که آفریننده اشیاء و داناي بتدبیر امور آفرینش و
آفریدگان است [و عالم است بآنچه مصلحت است و میداند که صفح و عفو اینک تا در مکه هستی اصلح است تا زمانی که
بمدینه روي و مأمور بشمشیر شوي و بجهاد با مشرکان و کافران موظّف گردي]. در حدیث صحیح از رسولخدا صلّی اللّه علیه
و آله نقل شده است که فرمود: [اتّقوا من فراسۀ المؤمن فانّه ینظر بنور اللّه. یعنی از فراست مؤمن بپرهیزید زیرا او با نور خدائی
یعنی خدا را بندگانیست که مردم « إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلمُتَوَسِّمِینَ » : میبیند] و فرمود [انّ للّه عبادا یعرفون النّاس بالتوسّم ثمّ قرأ
را از سمت و علامت آنها میشناسند و بفراست بحال آنها پی میبرند و سپس اینکه آیه مبارکه إِنَّ فِی ذلِکَ الخ را قرائت
394 و از حضرت أبی عبد اللّه امام صادق علیه السّلام مروي است که فرمود: [نحن - 232 -قرآن- 376 - فرمود]. -قرآن- 184
المتوسّمون و السّبیل فینا مقیم و السّبیل طریق الجنّۀ: یعنی متوسمین ما هستیم و راه در نزد ما برپا و ثابت است و سبیل راه بهشت
است] اینکه حدیث را علیّ إبن ابراهیم در تفسیر خود ذکر کرده است [ترجمه- نقل از تفسیر مجمع البیان].
[ [سوره الحجر [ 15 ]: آیات 87 تا 99
اشاره
وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ [ 87 ] لا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ إِلی ما مَتَّعنا بِهِ أَزواجاً مِنهُم وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ اخفِض
- [ جَناحَکَ لِلمُؤمِنِینَ [ 88 ] وَ قُل إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ المُبِینُ [ 89 ] کَما أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِینَ [ 90 ] الَّذِینَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضِ ینَ [ 91
336 فَوَ رَبِّکَ لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِینَ [ 92 ] عَمّا کانُوا یَعمَلُونَ [ 93 ] فَاصدَع بِما تُؤمَرُ وَ أَعرِض عَنِ المُشرِکِینَ [ 94 ] إِنّا - قرآن- 1
250 وَ لَقَد نَعلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدرُكَ - کَفَیناكَ المُستَهزِئِینَ [ 95 ] الَّذِینَ یَجعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوفَ یَعلَمُونَ [ 96 ] -قرآن- 1
178 [ صفحه - بِما یَقُولُونَ [ 97 ] فَسَ بِّح بِحَمدِ رَبِّکَ وَ کُن مِنَ السّاجِدِینَ [ 98 ] وَ اعبُد رَبَّکَ حَتّی یَأتِیَکَ الیَقِینُ [ 99 ] -قرآن- 1
سَبعاً مِنَ المَثانِی] مقصود از هفت که سبع است سوره مبارکه فاتحۀ الکتاب است که هفت آیه است و گفتهاند که مراد » [142
هفت سوره طوال از اوّل قرآن است- و مثانی از مادّه تثنیه یا از ماده ثناء است- اگر از تثنیه باشد یعنی سوره حمد قرائتش
تکرار میشود در دو مرتبه و سور دیگر الفاظ یا قصص یا مواعظ آن مکرّر میشود- و اگر از مادّه ثناء باشد مراد ثناگوئی نسبت
براي تبعیض « و من » بخداوند بآنچه سزاوار صفات عظمی و أسماء حسنی اوست و ممکن است مراد بمثانی خود قرآن باشد
یعنی نظر میفکن و چشم مدوز « لا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ » 26- باشد یعنی هفت آیه یا هفت سوره از مثانی که قرآن است. -قرآن- 1
یعنی اصناف و انواع از آنان و اشباه و اقران از کافران « أَزواجاً مِنهُم » بدیده رغبت دار بحطام دنیائی که در دست دیگران است
[ 223 [ صفحه 143 - 136 -قرآن- 202 - 27 -قرآن- 118 - بآنها تواضع و نرمی و فروتنی کنی. -قرآن- 1 « وَ اخفِض جَناحَکَ »
کسانیکه کتاب خدا را تقسیم کرده بعضی گفتند شعر است بعضی دیگر گفتند سحر است و بعضی دیگر گفتند « المُقتَسِمِینَ »
کهانت است و بقولی جماعتی از قریش بودهاند که طرق مکّه را تقسیم کرده بودند که مانع وصول برسولخدا و ایمان شوند- و
جمع عضه و اصل آن عضوه یعنی اجزاء است که قرآن را تجزیه کرده گفتند بعض آن حق و « عِضِ ینَ » بقولی آنان اهل کتابند
بعض آن باطل است. بپارهاي ایمان آوردند و بپارهاي کافر شدند و تفریق در باره قرآن قائل گشتند و بقولی عضه یعنی سحر و
اي أجهر بما تؤمر- صدع بالحجّۀ « فَاصدَع بِما تُؤمَرُ » 296- 18 -قرآن- 286 - جدا ساختن اعضاء ذیروح باشد. -قرآن- 1 « تعضیه »
اي جهر بها- یعنی آنچه را مأمور بآن هستی آشکار کن و رسالت خود را بهمه برسان و دین خود را اظهار کن و از کسی
یَضِیقُ » مترس- و اصل صدع شق و شکافتن است- تصدع البناء یعنی شکاف برداشت و تصدع القوم یعنی تفرقوا پراکنده شدند
یعنی بدرگاه « فَسَ بِّح بِحَمدِ رَبِّکَ » 334- 24 -قرآن- 315 - یعنی متألم میشوي و ناراحت میگردي. -قرآن- 1 « صَ درُكَ
وَ اعبُد رَبَّکَ حَتّی یَأتِیَکَ » 29- پروردگارت بوسیله تسبیح و تحمید فزع و تضرّع کن و تسبیح بمعنی تنزیه است. -قرآن- 1
یعنی پروردگار خود را عبادت و پرستش کن تا مرگ تو فرارسد یقین بمعنی مرگ است زیرا وقوع آن حتم و یقین « الیَقِینُ
49- است و مراد آنکه تا زنده هستی او را عبادت نما. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-87 و بحق سوگند که ما سوره فاتحۀ الکتاب یعنی الحمد را [که هفت آیه است] و دو مرتبه در هر نماز تکرار میشود یا هفت
سوره طوال [بقره- آل عمران- نساء- مائده- انعام- اعراف- انفال و توبه [بنابر اینکه هر دو یک سوره باشند] را از مثانی یعنی
از کتابی که اخبار و قصص و مواعظ در آن مکرّر و در دو جا ذکر شده است یا از کتابیکه در آن ثناي الهی ذکر گردیده
است یا سبع المثانی مراد همه قرآن باشد یعنی قرآن عظیم را [که متضمّن ما یحتاج [ صفحه 144 ] الیه مردم از امور دین و دنیا
ببهترین نظم و کاملترین معنی و مختصرترین لفظ میباشد] بتو عطا فرمودیم. [اللّهُ نَزَّلَ أَحسَنَ الحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقشَعِرُّ
88 - [ یا محمّد] تو البته نباید بآنچه ما کفّار را [از نعم و زخارف دنیوي] 126- مِنهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخشَونَ رَبَّهُم]. -قرآن- 1
بهرهمند و متمتّع ساختهایم و باصناف و اشباه و امثال آنها [مانند یهود و نصاري و مجوس و غیره] عطا کردهایم دیده بدوزي و
نظر بیندازي [و آرزو کنی که مانند آنها را داشته باشی] زیرا ما آنچه بتو و پیروان تو از نبوّت و قرآن و اسلام و فتوحات و غیره
عطا کردهایم بیشتر و بهتر و مفیدتر از آنهاست که بکفّار دادهایم و کسی که مانند قرآن شرف کبیر و فضل عظیم و جاه رفیع
باو عطا شده است نظر رغبت بمال و منال کافران نخواهد انداخت زیرا آنها عرض زایل و فنا پذیراند و براي اینکه عنایت زوال
و فنائی نیست] و تو نباید بر حال مشرکان اندوهگین باشی [اگر ایمان نمیآورند و یا بر آنچه بآنها عطا گشته و در دنیا توانگر
شدهاند محزون گردي زیرا در آخرت آنچه بتو میدهد مزیتش بیشتر است] و یا بر جان یاران خود که بینوا هستند غمین مشو و
نسبت بمؤمنان متواضع و فروتن باش و با آنها مدارا و نرمی کن [تا مردم در دین تو راغب شوند و باسلام بگروند] [وَ لَو کُنتَ
89 - و بآنها بگو [ یا 1149- فَ  ظا غَلِیظَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِکَ فَاعفُ عَنهُم وَ استَغفِر لَهُم وَ شاوِرهُم فِی الَأمرِ]. -قرآن- 1023
محمّد] که من فقط ترساننده آشکاري از عواقب أمر هستم و مردم را از عذاب الهی آگاه میکنم [و عالم بمواضع ترس میباشم
و آنچه مورد احتیاج شما و موجب زحمت و آزار شما در دین و دنیاست براي شما واضح و آشکارا بیان میکنم و کار
دیگري بر من نیست فقط بر من رساندن و انذار است و بقیّه با خداست]. 90 - [و ما قرآن را بر تو نازل کردیم] همچنانکه بر
یهود و نصاري کتاب [ صفحه 145 ] نازل کردیم [یعنی آنهائیکه قرآن را تقسیم کرده و بین آیات آن فرق گذارده و آنها را از
یکدیگر جدا و مجزّي نمودهاند ببعضی ایمان آورده و ببعضی کافر شدهاند یعنی آنچه موافق هواي نفسانی آنها بوده حق
دانسته و آنچه مخالف هواي آنها بوده باطل شمردهاند- و یا آنکه من شما را انذار میکنم بعذاب الهی همچنانکه بر مقتسمان
عذاب فرستادیم و آنها قریشیانی بودهاند که راههاي مکه را تقسیم کرده و مردم را از تشرف بخدمت رسول صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم و ایمان باو مانع میشدند [و آنها شانزده نفري بودند که ولید بن مغیره در ایّام موسم در سر راهها گذاشته و بمردم
القاء میکردند که فریب اینکه مرد خارجی و مدّعی نبوّت را مخورید زیرا قرآن سحر است و صاحبش ساحر، کذب است و
صاحبش کذّاب و شعر است و صاحبش شاعر]. 91 - آنها کسانی هستند که قرآن را سحر قرار دادهاند [هر گاه عضه بمعنی
سحر گرفته شود] یا قرآن را تجزیه کرده و قسمتی را حق و قسمتی را باطل دانستهاند. در سبب نزول اینکه آیات گفتهاند که
کاروانی عظیم متعلّق به أبی جهل که شامل هفت قافله بود از شام بمکّه میآمد و رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و
اصحابش بآن نظر میکردند و حال آنکه بیشتر اصحاب عریان و گرسنه بودند و در خاطر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
و قرآن « سبع من المثانی » گذشت که یارانش نیازمندند و کافران در رفاه و اینکه آیه نازل شد که بجاي هفت قافله أبو جهل ما
عظیم بتو دادهایم لذا بمال أبو جهل نظر نینداز زیرا آن متاع دنیاي دنی است و براي اصحابت محزون مشو و نسبت بآنها
متواضع باش که تواضع تو نسبت بآنها براي دلهاشان نیکوتر از پیروزي بتمام اسباب دنیوي است [گر تو دارم همه دارم اگرم
93 - پس قسم بپروردگار تو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] که ما البته از اینکه گروه [کافران مقتسمان و - هیچ نباشد]. 92
کسانیکه نسبت سحر یا کهانت یا شعر بتو میدهند] از تمامی آنها- از آنچه کرده و نافرمانی نمودهاند بازخواست خواهیم کرد [
صفحه 146 ] [و آنها را بمجازات کیفر خواهیم رسانید]. 94 - بنابرین تو آنچه را بآن مأمور هستی آشکار کن و بآنچه از اوامر و
نواهی دستور داري قیام نما و مترس و از مشرکان اعراض کن و التفاتی بآنها مکن [و چون ترا آزار دهند با آنها مخاصمه مکن
و جواب مده و صبور باش تا موقعیکه دستور قتال بتو نرسیده است مدارا نما] [و جمله فاصدع بما تؤمر کنایه از آنکه حصار
آنها را بدعوت خود بشکاف و دیوار شرك را منشق ساز]. 95 - ما مؤیّد تو هستیم و شرّ استهزاء کنندگان و استهزاء آنها را از
تو کفایت میکنیم [و بقلع و قمع آنها ترا آماده میسازیم]. 96 - [اینکه استهزاءکنندگان] کسانی هستند که با خداي حق و واحد
أحد، خداي باطل دیگري را شریک میسازند و زود است که فرجام حال و نتیجه عمل خود را بدانند و بمجازات لازم خود
برسند و ثمره شرك خود را دریابند. 97 - و بحق سوگند ما میدانیم که سینه و دل تو از آنچه اینکه کافران [از شرك و طعن
در قرآن و استهزاء] میگویند تنگی میکند. 98 - [و در اینحال داروي نافع که موجب اطمینان قلب و رکون نفس است تسبیح
و تقدیس و تحمید و رکوع و سجود است که اینها مطهّرات نفس و مقوّیات روح میباشند] بنابراین [بخداي خود ملتجی شو و
بسوي او تضرّع و آه و ناله کن] و او را تسبیح و تنزیه کن تسبیحی مقرون بحمد و ثناي او و از جمله سجدهکنندگان و
نمازگزاران باش [تا ترا کفایت کند و همّ و غمّ ترا بزداید]. 99 - و پروردگار خود را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد [یعنی
مادام که زنده هستی و حیات در تو باقی است خدا را بپرست و آنی را غفلت مکن و لحظهاي را از دست مده. یک چشم زدن
غافل از آن شاه نباشی || شاید که نگاهی کند آگاه نباشی [ صفحه 147 ] کاشفی گوید:- آوردهاند که پنج تن از اشراف
قریش در آزار سیّد عالم صلّی اللّه علیه و آله بسیار کوشیدند و هر جا که ویرا دیدند بفسوس و استهزاء پیش آمدندي روزي
آنحضرت در مسجد الحرام نشسته بود با جبرائیل اینکه پنج تن برآمدند و بدستور معهود سخنان گفتند و بطواف مشغول شدند
جبرئیل فرمود یا رسول اللّه مرا امر فرمودهاند که شرّ ایشان را کفایت کنم پس اشارت کرد بساق [ولید بن مغیره] و بکف
[عاص بن وائل] و بینی [حارث بن قیس] و به روي [أسود إبن عبد یغوث] و بچشم [اسود بن مطّلب] و هر پنج ایشان در اندك
زمانی هلاك شدند. ولید بدکان تیرتراشی بگذشت و پیکانی در دامن او آویخت از روي عظمت [و کبر] سر زیر نکرد که از
جامه بر کند آن پیکان ساق ویرا مجروح ساخت و رگ شریانی از آن بریده گشت و بدوزخ رفت- و خاري در کف پاي
عاص خلیده پایش ورم کرد و از آن بمرد- و از بینی حارث قیح [چرك] روان شده جان بداد. و اسود روي خود را بخاك و
خاشاك میزد تا هلاك شد- و چشم اسود بن مطّلب نابینا شد و از غضب سر بر زمین زد تا جانش بر آمد- و بنا بنقل تفسیر
مجمع البیان از محمّد بن ثور آنها شش تن بودهاند و ششمین [حارث بن الطلاطله] بوده است که مستسقی شد تا بمرد. ایضا
کاشفی گوید:- در تفسیر [وَ لَقَد نَعلَمُ أَنَّکَ یَضِ یقُ صَدرُكَ] صاحب کشف الاسرار آورده که از تنگدلی تو آگاهیم و آنچه
بتو میرسد از غصّه بیگانگان خبر داریم تو بحضور دل بنماز درآي که میدان مشاهده است و با مشاهده دوست، بار بلا کشیدن
78 یکی از پیران طریقت گفته که در بازار بغداد دیدم که یکی را صد تازیانه زدند آهی نکرد از وي - آسان باشد. -قرآن- 32
پرسیدم که اي جوانمرد آنهمه زخم خوردي و ننالیدي گفت آري شیخا معذورم دار که معشوقم در برابر بود و میدید که مرا
براي او [ صفحه 148 ] میزنند از نظاره وي به الم زخم شعور ندانستم. تو تیغ میزن و بگذار تا من بیدل || نظارهاي کنم آن
چهره نگارین را - بزرگان گفتهاند [یقین] اسم است و رسم و علم و عین و حق- اسم و رسم از آن عوام است و علم الیقین از
آن اولیاء و عین الیقین از آن خواص اولیاء- و حق الیقین از آن أنبیاء و حقیقت حق الیقین مخصوص پیمبر ما محمّد بن عبد
اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است. [و اللّه هو المستعان] تمام شد تجدید نظر در تفسیر سورة الحجر در عصر روز چهارشنبه
سیزدهم جمادي الاخري 1386 قمري برابر ششم مهرماه 1345 هجري شمسی- و از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مروي است
که هر کس سوره حجر را بخواند أجر او ده حسنه بعدد مهاجرین و انصار و استهزاءکنندگان بمحمّد صلّی اللّه علیه و آله داده
خواهد شد و الحمد للّه اوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا. [ صفحه 149 ] [جزء پانزدهم]